هِی این بُغضِ کُشنده را قورت نده
آنقَدَر به جستجوی #نا_عشقی مگرد
پریشانی چه
هِی به چپ و راست مینگری
نه سوء تفاهم نشده
هِی مینگری و باور نمیکنی!
من عشق را غریب دیدم
بیچاره
در سرابی کورپرتش میکنی کِه چه چیز عوض شود؟!
این تغییر قیافه ی دلت حال بهتر شدن نیست
مذاب است
دلت را به نیستی میکشاند
برگرد
باور مکن ،
که عشق #فراق_نیست
تو برگرد اینجا زمین سرد است
اما تو برگرد
خانه بساز
بگذار دل بتپد
گرما می آورد #دل_بودن
بسم الله
این عشقی که آفریده و این منی که باید دل بیاوری
برایش!
عشق چیز زیبایی هست
به انکار برای چه؟
بگذار بیشتر بگویمعشق اگر نبود ما از کجا می آوردیم بهانه ی بهتر برای زندگی؟
دوست داشتن را بس کن
عشق ویران شد
باز از دلت برآی
باز خودت
آری تویی ای عشقکه فکرتش به ندانی و رسوایی هردویمان را رسانید
تو پیش برگرد و بیش بمان!
خسته ام سخن را نباید گفت
تو بدان!
از من گفتن بود
سجاده ام اگر بی استفاده بماند خمس میگیرد!
بینداخته ام برای شُکرگزاری ای مُشترک
و سوء تفاهم شدهبرای چه اینقدر پرسشگر مانده ای و حیران در بیکاریِ عشق؟!
عشق را باید عآشقی نماییم
هر روز فراق دیر می شود
از عاشقی
و برای یک شکرگزاری درست و حسابی!
دلت را میبینمغم گرفته و خسته نمیدانی چه کنی
من به تو میگویم
عاشق بمان!
عادی بودن را فراموش کن!
عشق از ما ،ما یی بهتر خواهد نمود
و اگر چیزی که برایت بخواهم در کردن این خستگی فراموش شده ی حاشیه ی پلکهایت هست؟
میخندی؟!
نهتو نمیخندی
ما دیگر نباید عادت کنیم به چیزهای بَد!
فراق بَد است میان قهقه ی دوست و دشمن!
حریم باید بسازیم
آجر به آجر
و عشق بداریم در این حریم
نگهبان خواهیم بر عشق
باید بسپاریم خُدایش را.
و تا رسیدنمان دور نشویم و متوسل شویم خدا را
آنجا که بایست پناهمان را گره بزنیمبرای پناه شدن دلهایمان
و جان خسته مان را بگوییم از اُمیدی روشن
که دور از عشق مباد
و اُمید ماییمکه برای هم میگوییمهرچه بگوییممیگوییمو باید بگوییمگفتنی که فراموش خواهی کرد با خستگی عاشق شدی!
و عشق را چه میپنداری از غم؟!
که غمِ آن؛
اوَّلِ رهایی است
از دُنیا،
و غم های ملول!
و عشق را چه به فراق تهمت میزنی که رسیدن استنیمه میگویمهمین بس است اگر چه تُو
میدانی!
درباره این سایت