باید منتظر میماندم فقط
تا چشم سومم
باز شود
عشق
من با عشق تعویض شوم
میتوان انتظار را تقدیس کرد!
که ناگهان
خدا نیاید پایین
که عشق
در جانم تعریف شود
و من عشق باشم
که خدا بودن در زمین
یک حیات طیبه است
خواه اگر برای تو مرگ بخواهد
تو پیش از گفتنش آرزوی مرگ میکنی
عشق
خداست
چه تعریفی ازین ساده تر؟
وقتی او را
او را
او را
بدون هیچ دیداری میبینی هر زمان
و خودت را هرگز نخواهی دید
ای خدای کوچکِ زمین
که عشق(خدا)
را دیده ای
پس از آنکه در آیینه محو شدیو تصویرفقط او بود
صداها او بودند
و عشق زمین و آسمانی نداردعشق هرکجا باشد
اوست
که عشق را راست میگوید
و سرانجام هیچ عشقی تلخ نیستعشق همیشه وصلت است به حقیقتی و معبودی و معشوقی که باید تا ابد پرستید
چون عشق پایان نمیپذیرد و جایگزین هم نمیشود عشق وسعت میابد در چَشمی که به حقیقتِ آن باز شده
به سَری که آن را پرستیده
و پایانِ این عبادت مرگِ خُداستو خُداوند ابدیستو عشق
و بنده ای که کافر شودزندگی میکند دیگر از خودش به هیچ دلیل و خاطری نمیگذرد
و بدون عشق
جهان چه خطرناک میشود
و دیگر امن نیست جایی که عشق در آن نیست
و ای کاش همه عاشق باشند
و این تجزیهاز عشق،تکاملیست نامحدود
و باید منتظر بمانم
براستی این خُداست که میخواهد منتظر بمانم
آزمونِ اوَّلی که در تمام مراحل سوال میشود!
درباره این سایت