احساسی که شُدی
دوباره که احساست زنگ زد!
نگو نیستم
نگو بی احساسَم!
نگو اینجا ویرانه است ،نه دِل
بُگذار زنگ بزند
بُگذار خودش را بُکُشَد!
بُگذار به دَست و پایَت بیُفتَد !
تو آرام،بیا بیرون از شنیدنِ زنگی مُکرر!
تو دیگر عذاب وجدان نخواهی گرفت از زنده به گوریِ احساس!
تو قاتِلی!
تو!
آری ،خودِ تُو!
همه دِلَت را شکستند
باشد
امّا تاوانش را
انتقامش را
تو پس بدهی؟!
جالب است
هر کسی هر غلطی دلش خواست با دلت کرد و به او اجازه دادی!
حالا خودت مُقَصِّری!
حالا خودت را نابود میکنی؟!
که چه؟!
عزیزِ من!
اگر کَسی قرار است جواب پَس بدهد این تُو نیستی!
تو اعتماد کردی!
باز هم اعتماد کُن!
امّا نه به دیگران!
به خودت!
به خُدایی که حواسش به توست!
و او تو را گُذاشت تا زنده بمانی و ببینی میشود اینهمه احساست را بکشند و زنده بمانی
آری
دیگر وقت صَبر گُذشته
باید قَدَم کَند
برای ساختن احساس!
برای شروعی دوباره
برای اینکه حَسرت نماند
برای اینکه تو ،آری با تو ام
تو قرار است زنده بمانیو دُرست کُنی
تو خَلق نشده ای برای اینکه همان یک ذره عُمرت را در انتقام و احساس های مرگبار! تلف کُنی!
تُو خَلق شُده ای برای آباد کردن!
تو آباد ،خَلق شُدی
احساس هایت را پس بگیر اینها مالِ خودت
فقط حواست باشَد آنها مالِک تو ،نیستند!
تُو مالکِ آنهایی!
احساساتت را در قلبت روشن کُن
تو آدم آهنی نیستی!
تُو قرار است به همه نه!نه!
فقط به خودت!
به خُدایت!
نشان بدهی که با احساس میتوان بهتر آباد کرد
تا بدانی جایی که احساس زندگی میکندگُناه نیست!
احساس قلمداد میکند از عشقی پاکیزهاز عشقی که برای هر کس تا اَبَد نُو خواهد مانَد
احساس مرگ ندارد
آن چیز که یک بار هست و نیست و. شهوت هست که انسان را اسیر میکند
اما عشق
و احساس
تو را رها میکند
دور نمی شود
ولی
دور می ماند
.
.
احساس که زنگ خورد
از خودت بپرس خُدا اگر بودم چه جوابی بدهم و او اگر خُدا باشد چه خواهد گفت
!
احساس خُداییست خَلق شُده به اِسمِ انسان!
کهگرچه گاهی یک #تماسِ_بی پاسخ میماند
گاهی زنگ میزند و از کار میُفتَد
ولی احساسزنگ که زد و از کار اوفتاد
دیگر زنگ نمیزند
دَر،می زند
ولی
،
بُگذار آنقَدَر زنگ بزند که خسته شود!
شهوت خسته میشودمیرود جایِ دیگر زنگ میزند
ولی
عِشقِ اعلاء،
خسته هم بشودهمان گوشه بساط میکندمیمرد اصلا!
ولی همان جا!
خُدایی که همیشه چَشم براه هست برای گُفتُ و شُنُود با بنده اش..
،عشق خسته میشودولی خسته کُننده نمی شود!
عشق(خُدا)،
تا جایی صِدایت میکند
از یک جا به بَعد سایلنت میرودتا تو بنده ی او
معرفتت را نشان دهی!
عشقمعرفت است
خودش را نشان میدهد،
و پنهان میشود میان تیلیارها ستاره ای که تو همه را به یک چشم میبینی
و حالا باید بگردی برای پیدا کردن ستاره ای که سهمِ توست!
هرکس ستاره ی مخصوص به خودش را دارد
و با آن جُفت میشود و به اطمینان و آرامش دایمی میرسد!
یافتن آن یک ستاره میان اینهمه کارِ حضرت فیل هم .نه نیست!
چه برسد!
پس صبور باش
پس دست به دعا و ابزار!
به کهشان قَدَم بِکَن!
به راهی که نرفته نگویی سخت است!
اما اگر آسانی میخواهی بمان و اولین زنگ دَر را باز کن!و دیگر آرامش نخواه از خدا!
خودت انتخاب کُن
نگذار دیگران یک اصولِ از پیش تعیین شده ی نا معلوم را به تو تعلیم دهند
بزن به کهکشان
و خودت پیدا کُن
ولی اگر خُدا خبر دادعشق را شناختی و هدیه کرد بتو نگو متشکرم خُدایا
بلکه عاشقی را بیاموز
بلکه عاشق باش
این شُکرگزاری است(عاشقی).
صِدای ستارگان تابشی هست از احساس
عشقی که بر قلبت اوفتاده
و روشنش میکندو روشنش میکند و روشنش میکند
و.اگر شُکرگزاریِ عشق اینست که مگزاری خاموش شود
و برویهر چقدراز هر کُجا
فقط بِروی و چراغ بیاوری
عشق که برایت عادت شد مگزاری خاموش شود
خاموش شد
چراغ آوردن فراموشت نشود
فقط اگر اهلِ عشق و عاشقی باشی!
مُقصِّر هیچکس نیست!
نیامده ایم که دنبال مُقصَّر بگردیم!
ما آمده ایم که عاشقی را خودمان یادبگیریم و اجرا کنیمتاریخ سکانس ما را پخش خواهد کردبازیگر خوبِ زندگیِ خودمان باشیم
عشق را تقبیح نکنیم ،تقدیس آن کارِ کاردان است
شاید شایسته ی بهترین لوح تقدیر!
در قلبمان اطمینان باشدچه لوحی بهتر از این!؟
آنوقت همه نه خودمانخواهیم رسید به این نتیجه ؛
که عشق اصالت میاوردنجابت میاوردعشق اصلِ معنیِ خُداس
و بدانیم عشق خوبست و آن چه رذیله است ،رَدّ آن است
والسلام علیکم و رحمه الله!
درباره این سایت