از عِشق چه میگویند
این هرزه گویان
وقتی عاشق زبانش عاجز میماند در توصیفش
و عشق چیست
جز کابوسی
جز سکوتی
و جز سِرّی که عاشق و معشوق هردو دانند و اما ندانند!
مظلوم ترین ناشناخته ی عالمعشق است
که همدیگر را به این کلمه هر چه بیشتر صِدا میکنند بیشتر نبودش را میتوان فهمید
عشق را نمیشود با هر زبانی خواند
عشق باید ناشناخته ای بماند
رازی میانِ عاشق و معشوق فقط!
که ایشان هم ندانند جز معشوقِ یگانه
که بداند
چه در جانِ معشوق
و چه در روانِ عاشق می روید
این گُل ،هرز نمی رویدعشق اصول دارد برای روییدن
میانِ زمینِ خُدا
هرچند در کابوسی که بجای باران گریه کند
مگر نه اینکه گریه ی او بیشتر برویاند عشق را؟
پس از هر کابوس جیغ مزن!
زبانِ عاشقان سکوت است!
در این زمین نمی شود کسی را خبر کرد که عشقی اینجا هست
بُگذار وقتی درختی تنومند شُد همه غبطه خواهند خورد به سکوتی
که صِدایش که نه
شاخه هایش به هفت آسمان کشیده است.
درباره این سایت