دِل ،هم سکوت کرد
پس از گریه ها،مُدَّتها
یکبار دیگر به تلافیِ بی تفاوتی ها
این بار
من نرفتم که سکوت کنم
اینطور قیمت زده اند روی شکسته ها
آری شکسته است دلی که باز هم بند میشود!
امّا
شهر
خالی
شُده
از بندزن ها
،مُدَّتها
مثل جنسِ زیرِ قیمتی که همه پس میفرستندش!
آخر که بهانه می کند، و زخم میکند این شکسته ها
هر بار منم که بهانه جور میکنم
تا دوباره گریه کنم
،از وقتی که تُو دور شُدی،
مُدَّتها
بُگذار گریه کنم دوباره مُدَّتها
من نرفته ام فقط
چندیست که شکسته هایم زبانه میگیرد به این و آن
کِه تُو جمع و جورم کنی
مُدَّتها!
من نرفتم
فقط سکوت کرده ام برای
،مُدَّتها
قلب نیز شیشه های ریخته را میماند
صدا فقط بمن میرسد از من
آنقدر که شکست گوشهایم
و کَر شُد
از نشنیدنها
شکست
ماند
و میماند (که بریدهمیبُرَد
از ترسِ شکستن ها)
مُدَّتها
ادامه بده به سُکوتت که
میخواهم در دِلَم نگه دارم
همه ی آنچه را که گُفتنَش با خُدا
قَشنگ تَر است
هربار به تُو می گفتم و پشیمان میشدم
از تَهِ قلب هایی را که حتی نمیدانم چه اندازه باور میکردیامّا
صبور بآش که خُدا خواهد گُفت به تُو
مُدَّتها
بعد از مُدَّتها!
درباره این سایت